|
اخبار > روايت پدر گرافيك از عكاسي |
|
چاپ ارسال به دوست |
گفتوگوي مجله عكس با مرتضي مميزروايت پدر گرافيك از عكاسي
اجازه بدهید ابتدا از مجله عکس شروع کنیم. مجله عکس را میخوانید؟ میخوانم. مجلهای است که به شکلهای مختلف به موضوع عکس با علاقه نگاه میکند، چون تمامی افرادی که در مجله کار میکنند کموبیش جوان هستند و آن شور و شوق جوانی در مجله حس میشود اما یک مجله برای آنکه جدی باشد به طرح مباحثی نیاز دارد مثل ذهنیات و عقاید عکاس یا دو هنرمند یا نظایر اینها. زیرا انسان کنجکاو است که بداند فلان عکاس معروف یا فلان هنرمند با چه ذهنیتی کار میکند و این نکته برای نسل جوان ما که منابع مطالعاتی کم دارند میتواند بسیار روشنگر باشد. مجله شما از این جنبه نقص دارد. البته گاهی مطالبی از عکاسان معروف ترجمه میشود و احتمالا در مورد نظرهایشان هم بحث میشود ولی برای مملکت ما که فعالیت هنری در آن اغلب محدود و مهجور است بهتر است به این جنبهها بیشتر پرداخته شود که خودش کلاس درس و انتقال تجربه بسیار خوبی است. منظور شما از ذهنیات هنرمند - هنرمند ایرانی است؟ إنشاءالله هنرمندان ایرانی هم، چنین ذهنیتهایی داشته باشند و به مطرح کردنشان هم علاقهمند باشند. یعنی ممکن است چنین ذهنیتی را نداشته باشند ولی هنرمند هم باشند؟ در جامعه ما، به دلیل آنکه با هنرمندان کم بحث و جدل میشود قسمتی از ذهنیت، یا بهتر است بگویم قسمتی از وجودشان كه حذف نشده باقی میماند و کار را بیشتر حسی ادامه میدهند تا کاملا فکری و ذهنی. به نظر شما این عمل بیشتر غریزی است؟ غریزی که نمیشود گفت. یا ناآگانه؟ ناآگاهانه هم نمیشود گفت. هنرمندان ما بیشتر حسی عمل میکنند. یعنی آنچه را حسشان میگوید بازگو میکنند، حال آنکه حس، اگرچه بخش مهمی است ولی باید بسیار پرورده شود و با پختگی ذهنی دقیق صیقل بخورد. در غیر این صورت، نتیجه کار بازتاب دقیقی از حس نخواهد بود و حاصل کار عمر یک هنرمند آنچنان بازده مفیدی که ما در فرنگ میبینیم نخواهد داشت. در فرنگ چون تمام آموزش و پرورش نظامیافته است و نظم و شیوه کار را به نوآموز یاد میدهند و او را نظامیافته بار میآورند، صرفهجویی فراوانی در نیرو، ذهنیت و حس میشود و در نتیجه کار قویتر و بیشتر و عمیقتر انجام میشود تا در کشورهایی مثل ما. با عکاسی تا چه اندازه آشنا هستید و در کارتان چه مقدار از آن استفاده میکنید؟ کار گرافیک کاری است بسیار جمعی. به راحتی در میدانهای دیگر هنری وارد میشود و آنها را مورد استفاده اهداف خود قرار میدهد که از جمله تا حد زیاد و بسیار وسیعی از عکاسی استفاده میکند. بنابراین به دلیل حرفهای که دارم، باید به عکاسی از لحاظ کیفیت هم توجه کنم. به هر حال این هنری است که بیانی تصویری دارد و من خیلی علاقهمند هستم و در زمینه دیگری به غیر از گرافیک کارهای زیادی کردهام و در زمینههای فیلمسازی، طراحی متحرک، طراحی صحنه و لباس فیلم و تئاتر و معماری داخلی و... هم کار کردهام. به دلیل شناساندن زمینههای مختلف گرافیک در چارچوبهای هنرهای دیگر و هم به دلیل اینکه کیفیت کار خودم را از یک حالت قالبی و محدود بیرون بیاورم و به آن تنوع بیشتری ببخشم طبعآزمایی میکنم. عکاسی را به خاطر خود عکاسی انجام میدهید یا در خدمت کار گرافیک به آن ميپردازيد؟
وقتی عکاسی میکنم صرفا به عکاسی فکر میکنم و به همین دلیل مجله شما را با دقت میخوانم و تقریبا تمام مباحث عکاسی و شیوهها و چارچوبها و ذهنیتهای مختلف عکاسان را بررسی و روی آنها فکر میکنم و از آنها چیز یاد میگیرم. پیگیرانه بیانی کاملا عکاسانه را در کارهایم دنبال میکنم، نه بیانی گرافیکی؛ هرچند که به طور طبیعی، چون گرافیک هستم به خودی خود ترکیبات کار من ترکیباتی کاملا گرافیکی میشود. عکسهایتان را در جایی هم ارائه کردهاید؟ اولین بار است که قصد دارم خودم را به عنوان عکاس مطرح کنم، چون هیچ میل ندارم که غیر از طراح گرافیک عنوان دیگری داشته باشم. به همین دلیل فعالیتهای دیگرم را هرگز چندان مطرح نکردهام، مثلا در زمینه نقاشی فراوان کار کردهام اما در هیچ نمایشگاه نقاشی گروهی یا انفرادی شرکت نکردهام و آثارم را ارائه ندادهام جز زمانی که دانشجو بودم و بیشتر وقت و کارم صرف نقاشی میشد. اگر هم کارم در جشنواره یا مسابقهای شرکت داده شده، کار من نبوده بلکه کار آن موسسه تهیهکننده بوده است. این اولین بار است که راجع به عکس و عکسهایی که گرفتهام صحبت میکنم. علتش چه بوده است؟ فکر می کنم علتش کمی خودخواهی است. یعنی معرفیکردن خودتان را در این زمینه نوعی خودخواهی میدانید؟ به نظرم هر عملی که در آن تظاهر باشد کاری خودخواهانه است. تظاهر، بنیاد و زمینهای خودخواهانه دارد. انسان وقتی به خودخواهی تظاهر میکند معمولا از این موضوع ناآگاه است. اما شما آگاهانه تظاهر میکنید. سعی میکنم همیشه با صداقت و راستی مسائل خودم را مطرح کنم و خودم را بلافاصله مورد نقد قرار دهم. صداقت کار را سلامت نگه میدارد. عکسهایی که در این شماره نشریه عکس ارائه کردهاید چه ویژگیهایی دارد؟ اینها تنها کوششهایی است که به نظرم ایرانی به شمار میآیند. آخرین عکسی که گرفتم عکس تعدادی درخت سرو در دشتی در کنار کوهی نزدیک ماهان است، به نظر خودم یک چشمانداز جدید است و محیط ایران را خوب نمایش داده است. یعنی تا به حال چنین چیزی عکاسی نشده است؟ ممکن است خیلی شده باشد و خیلی از عکاسان ما چنین عکسهایی گرفته باشند. به هر حال من از حدود ۱۳۳۶ که عکاسی را به طور جدی شروع کردم تا به حال به دنبال چنین درکی بودم و درک ایرانی در عکاسی برای من بسیار مهم است و شکی نیست که یک عکاس ایرانی با فرهنگ ایرانی -که ناگزیر با اوست- هر چه را نگاه میکند از ورای صافی و چارچوب این فرهنگ نگاه میکند. ولی گاهی عکسی ایرانی که نمایشی از فضایی ایرانی باشد، چیزی است که من همیشه شیفته پیداکردنش بوده ام و حالا بعد از این همه سال تنها یک عکس است که مرا راضی کرده است و دیدم این فضا فضایي ایرانی است حال آنکه ممکن است خیلی از عکسهای من با اینکه در ایران گرفته شدهاند متأثر از دانش و اندوختههای تجربههای دیگرانی باشد که ایرانی نبودهاند. و به همین دلیل من هرچه به آنها نگاه میکنم میبینم که بینشی کاملا ایرانی را ارائه ندادهام. مثالی بزنم تا مطلب روشنتر بشود: خیلی از عکاسان فرنگی از ایران عکاسی کردهاند. معروفشان هم آقای ارنست هولتسر است که از اصفهان و زندگی مردم آنجا حدود یکصد و چند سال پیش عکاسی کرده است ولی در عکسهای او بیشتر آن نوستالژی را که نسبت به ایرانِ گذشته داریم میبینیم نه آن ترکیب و فضایی که حاوی فرهنگ ماست. فرهنگ و فضای ایرانی ویژگی خاصی دارد که در شعر و موسقی و معماری گذشته ما نمایان است. در نقاشی گذشته ما هم به چشم میخورد؛ حتی در نقاشی فرنگی کمالالملک یا نقاشان پیشتر از او میایستند و اگر یک فرنگی بایستد و نقاشی کند ذهنیت و دیدگاه دیگری را به ما نشان میدهد. در مجلهای به نام قالی که در خارج چاپ میشود، عکسی از آقایی (احتمالا بلژیکی) دیدم که از یک تیمچه فرش در اواخر قاجاریه گرفته بود. در این عکس یک فرنگی با چارچوب و ذهنیات فرنگیاش به ماجرا نگاه کرده بود و دقیقا خیلی بیرونی به ایران نگریسته بود تا درونی. شما یا هر عکاس دیگری که عکسی میگیرد خیلی بیشتر از آن فرنگی از درون به مملکت و محیط نگاه میکنید، اما فرق در این است که ذهن آن فرنگی خیلی پخته است ولی عکاسان جوان ایرانی با اینکه از درون صحبت میکنند، خیلی سطحی با آن برخورد میکنند. و این سطحی نگاهکردن به درون یا عمیق نگاهکردن به درون یک مسئله دیگر است. البته کار خوب آن فرنگی که حقیقت خوبی را با ترکیب خوب گرفته به جای خود، ولی به هر حال خارج از ذهنیت ایرانی است و ما موظفیم به شکلی این ذهنیت را پیدا کنیم، مجسم کنیم و نشان دهیم. پس شما از درون نگاه کردهاید؟ احساس میکنم که این اولین باری است که توانستهام با فضایی ایرانی عکس بگیرم. مجموعه این 8 عکس چنین حال و هوایی دارد؟ نه، منظورم فقط این این عکس آخر است. احساس میکنم که توانستهام یک کار ایرانی با همان تعریفی که عرض کردم، بیان کنم و باقی عکسها مثل هر عکاسی دیگر درست با ذهنیت امروزی که طبیعتا متاثر از تاثیرات گوناگون است عکاسی شده است. این طور درون و بیرون نگاهکردن یکی از موضوعهای مهمی است که مطرح است، اگر ممکن است آن را بیشتر بشکافید. این موضوعی است بسیار وسیع و نمیتوان آن را با جمله یا پاراگرافی تمام کرد ولی منظور من از «از درون نگاهکردن» به معنای تعریف و شرح صمیمانه واقعیتی است که در این دوران کم مطرح شده است. یعنی شما به عنوان یک ایرانی در جامعه یک چهره و در خانه خود چهره دیگری داريد که در این فضای آخر صمیمیت، بیشتر از آنهای دیگر موج میزند. شما در آنجا تمام بازده واقعی خودتان را منعکس میکنید و وقتی بیرون میآیید شخصیت دیگری دارید؛ بسته و بستهتر میشوید چون میزان ارتباطات و بده و بستان عاطفی شما هم کم میشود یا کنترل بیشتری پیدا میکند. مهم این است که ببینیم چگونه چنین شناختی را به دست آوریم که بتوانیم در تمام لحظات ارتباطی کامل بین خودمان، کارمان و محیطمان به وجود آوریم. وقتی بنده میگویم که این تنها عکس ایرانی است که گرفتهام، به این دلیل است که بعد از چند سال یک لحظه موفق شدهام ارتباط بیتکلفی با درخت و کوه و بیابان پیدا کنم. یعنی با آنها قاطی شدهام و واقعیت امر این است که انسان مانند هر موجود دیگری به چیزهای دیگر وابسته است اما کوه به زمین وابسته است، و زمین به درخت و درخت به هوا و هوا روی تمام این مسائل صمیمانه حضور دارد. در طبیعت، همه چيز به طرز صمیمانهای به هم مربوط و وابسته هستند. حیوانی که روی زمین زندگی بسیار ساده و بیشیله و پیلهای و بیتکلفی را میگذراند بسیار به چیزهای دیگر وابسته است. فقط انسان است که خودش را به طرز غریبی از همه چیز جدا میکند و خودش را به چیزهایی وابسته میکند که ارزش زلال و جوهری ندارند و ارتباط طبیعی خودش را با درخت و سنگ و طبیعت دستکاری کرده و خراب کرده و بریده است. این جدایی که انسان برای خودش به وجود میآورد سبب میشود ارتباط که امری بسیار طبیعی برای هر موجود طبیعی روی زمین است در مورد انسان ناخالص و مصنوعی شود. به همین دلیل است که انسان همیشه تنهاست و تنهایی به طرز غریبی انسان را فراگرفته و حبس کرده است حال آنکه بقیه موجودات تنها نیستند حتی تکدرخت در بیابان تنها نیست چون آن درخت در فضایی زندگی میکند که کاملا به آن وابسته است. انسان تصور میکند که آن تکدرخت در بیابان تنهاست. انسان حتی با خودش هم نمیتواند ارتباط برقرار کند چرا که مثلا این ارتباط را قطع کرده و سعی میکند ارتباطی را مطرح کند که زاییده طبیعی وجودش نیست. این صحبتها را به طور کلی به انسان تعمیم میدهید یا مشخصه انسان عصر ماست؟ ه طور کلی به انسانی که فعلا میشناسیم. پس این مشخصه را باید در انسان ایرانی هم دید؟ ایرانی هم در شکلی کلی همان ویژگیا را دارد. آیا این انسان ایرانی یا این عکاس ایرانی که جزیی از انسانهاست، همان دیدگاه تنهایی را باید در آثارش جستوجو کرد یا دید؛ یا مشخصه دیگری هم میتواند داشته باشد؟ خیلی از هنرمندان هستند که تنهایی خودشان را به عنوان سمبلی از تنهایی نوع بشر خیلی خوب نشان میدهند. عدهای هم هستند که میکوشند ارتباطی واقعی طبیعی پیدا کنند و عدهای هم به هر حال خوش خیالتر از همه هستند. شما به عنوان یک هنرمند و انسان ایرانی دیدگاه فلسفی دیگری داريد و اصلا معتقد نیستيد که انسان تنهاست؟ این نگاه بیشتر یک نگاه ظریف و حساس شده است تا یک دیدگاه فلسفی اما تفاوت و گوناگونی هیچ اشکالی ندارد. اجازه بدهید من دو نکته را اینجا بیان کنم؛ یکی در مورد تفاوت و یکی هم در صورت بدبینانهای كه برخورد میکنند و نمیدانم چرا هیچکس نمیخواهد باور کند که حتی با فرزندش که زاییده خودش است دو فرد متفاوت است. تفاوت هیچ اشکالی ندارد. تفاوت یکی از عوامل ارتباط است. برخورد دو دید، دو وجه، دو ذهنیت و جهانبینی است. بنابراین دو تا بهتر از یکی است و ابعاد مختلف دنیا و مافیها را ایدههای مختلف بهتر نشان میدهند تا یک ایده. پس دلیلی ندارد که از اختلاف عقیده بترسیم. اختلاف عقیده یک حضور بسیار باشکوه و فزاینده است و به فرهنگ و تفکر انسان میافزاید. بنابراین به نظر من تفاوت باید باشد و نمیتواند هم نباشد. نکته دیگر فرهنگ ایرانی است، که براساس چنین تفاوتی که ما از آن به بُعد رسیدیم بگوییم خب همه چیز ایرانی شده است. فرهنگ ایرانی هم ابعاد بسیار گوناگونی دارد. بنابراین با چنین طیفی خیلی چیزها میتواند ایرانی باشد و هیچ اشکالی ندارد که ایرانیهای مختلف یا فرهنگهای مختلفی که ارائه میکنند خیلی با هم متفاوت باشند. از عکاسی چه تعریفی دارید؟ من هیچوقت نمیخواهم تعریف خاصی از عکاسی بدهم، چون با این کار عکاسی را محدود میکنیم. عکاسی مثل هنرهای دیگر آن چیزی نیست که ما تا به حال آن را شناختهایم، اگر ما بخواهیم تعریفی برایش قائل شویم باید براساس شناختی که تا به حال از آن داشتهایم آن را بیان کنیم، پس به این ترتیب جلوی گسترش معنی و تحول حیات عکاسی را گرفتهایم و محدودش کردهایم. روزگاری پیش میآید که تعاریف بسیار نو و جدید دیگری از عکاسی و کار و تجربه آن مطرح میشود که با تمام شناختهای امروز مغایر است و ما نباید برای کارهایی که ذات زاینده و جستوجوگرانه دارند تعریف مشخصی قایل شویم. من برای هیچچیز تعریف خاصی قائل نیستم. با توجه به پیشرفتهایی که کامپیوتر میکند به نظر میرسد بعضی هنرها در هم ادغام میشوند. مثلا الان به کمک کامپیوتر میتوان نقاشیهایی کشید که مانند عکس باشد. از طریق تعریف میتوانیم محدودهها را به نحوی مشخص کنیم. تمام این تعاریف به نظر من نادرست است و نباید فریب آنها را بخوریم. تعریف سبب محدودشدن یک کوشش میشود. میشود جمعبندی بکنیم و سیر این کوشش و فعالیت و بازدهها را شرح دهیم که حاصل و پایه کوششهای دیگر بعدی برای به دستآوردن افقهای جدید است. اما اگر چارچوب تعیین کنیم کار محدود میشود و عده زیادی را از نظر جستوجوهای ذهنی محدود و راکد کردهایم. کامپیوتر انسان نیست، وسیله است. خلاق هم نیست، مجری انسان است و با این مجری خلاقیت را میشود خیلی بهتر مطرح کرد. یعنی کامپیوتر یک وسیله بسیار عالی و خوب برای بازتر کردن افق ذهنی انسان است و نه چیز دیگر. اگر همه نگران هستند که کامپیوتر در عکاسی از کار خیلی عکاسان دیگر بهتر است به دلیل آن است که باید کامپیوتر را هدایت و راهاندازی کرد و همه دارند این دو نقش را جابهجا میکنند و دچار وحشت میشوند که اصلا وحشتناک نیست. اینکه روزی با کامپیوتر به عکاسی دیگری با چشمانداز دیگری دست پیدا کنیم بسیار باشکوه است ولی این کار نفی عکاسی نخواهد بود بلکه عکاسیای خواهد شد خیلی کاملتر از عکاسی امروزی و ممکن است در آن پدیده، عکاسی امروزی ما بخش کوچکی از آن بشود و بخشهای دیگری به آن اضافه شود که تا به حال برای ما ناشناخته بوده است. از زمانی که عکاسی اختراع شد، خصلتی که به این رسانه منسوب میکردند خصلت اسنادی بودن بود. یعنی در زمان گرفتهشدن عکس واقعیتی جلوی دوربین بوده است ولی اکنون با ورود کامپیوتر به عرصه عکاسی این خصلت هم زیر سوال رفته است. در این مورد چه نظری دارید؟ بله، این مسئله مستند بودن پدیده شگفتانگیزی بود و به همین دلیل شما به آن نوع سندیت اهمیت دادید. حالا دوباره انسان وسیله پیشرفتهتری ساخته است که آن میزان سندیت را که شما برایش اهمیت قائل بودید و براساس آن حتی قوانینی را تنظیم میکردید زیر سوال برده است. حالا سندیت میتواند چیز دیگری باشد ورای آن سندیت قدیم. آن سندیت متعلق به آن زمان، آن چارچوب و آن تواناییها بود. توانایی بشر با اختراعات و کشفیات او وسیعتر شده است. حالا باید با وسعت بیشتر تعاریف و مختصات و مناسبات جدیدتری را یافت. به نظرم این نگرانی مربوط به ناتوانی است و بس. کسی که کار هنری انجام میدهد فردی جستوجوگر است. شما گفتید که نباید تعریفی ارائه کرد، اما حداقل باید تمایزات آنها را بشناسیم و لااقل بدانیم که عکس با رسانه سینما یا نقاشی چه تفاوتی دارد. من هیچ اصراری ندارم که نقاشی را با عکاسی و عکاسی را با سینما مقایسه کنم. آنچه برای من بسیار مهم است این است که ما از این امکانات در گسترش و شناختن خود انسان و ارتباط انسانی و طبیعت میتوانیم خوب استفاده کنیم و اینها از نظر من اصل مطلب به شمار میآیند. البته چنین بحثهایی ممکن است جالب باشد اما محدوده دیگری دارد و به درد کنجکاویهای دیگری میخورد. من همه کوششها را در واقع کلی و یکسان میبینم. شما درباره عکاسی هم مطلب نوشتهاید. این کار را از چه تاریخی شروع کردید؟ دقیقا در خاطرم نیست؛ ولی اگر به آرشیوم رجوع کنم شاید بتوانم بگویم. نوشتن در مورد عکاسی مثل نوشتن درباره گرافیک به عنوان کوششی برای شناساندن ابعاد خاص بیان تصویری که در عکاسی هست همیشه مورد توجه من بوده و اگر عکاسی میکنم به این خاطر است که از بیان تصویری ویژه عکاسی بتوانم به نحوه دلخواهم استفاده کنم. مطالبی را هم که در مورد عکاسی نوشتهام در همین چارچوب و زمینه بوده به اضافه معرفی چهرههای جوانی که امکان شناساندن آنها کم بوده است. معرفی عکاسان جوان در نشریه کلک توسط شما انجام میشد ولی این کار بیشتر از ۶، ۷ شماره ادامه پیدا نکرد. علت آن چه بود؟ اولا من با عکاسان متعددی آشنا نبودم که آنها را معرفی کنم. روی این اصل آن تعداد از جوانان عکاسی را که میشناختم معرفیشان کردم و چه بسا اگر کارهای جدیدتری به من میدادند من باز آنها را معرفی میکردم که متاسفانه چنین کوششی نشد. گاهی گفته میشد که شما و چند نفر دیگر قصد انتشار نشریهای در زمینه عکاسی دارید. این مطلب چقدر صحت دارد؟ اصلا صحت ندارد. من فقط زمانی تلاش کردم نشریهای درباره گرافیک منتشر بکنم و طبیعتا اگر منتشر میکردم به عکاسی هم میپرداختم ولی متاسفانه چون چنین زمینهای پیش نیامد به ناچار این هدف و کوشش را دنبال نکردم. در مجله تصویر شما چه نقشی داشتید؟ گویا صفحهآرایی چند شماره به عهده شما بود و قرار بود مسئولیت بخش گرافیک آن را هم شما به عهده بگیرید. جلساتی را من با آقای صمدیان و آقای کلاری برگزار کردم که بانی امر آقای صمدیان بود و سعی کردیم با هم چنین مجلهای را به وجود بیاوریم و در آن حرکتهای جدیدی را مطرح کنیم، از جمله در زمینه گرافیک سعی کردم صفحهآرایی را به شکل جدیدی مطرح کنم و بخشهای راجع به گرافیک را هم دنبال کنم. که متاسفانه بعد از یکی دو شماره مشغلههایم سبب کمکاری من شد و نتوانستم آن طور که مایل بودم همکاری کنم. به نظر شما نمایشگاهها چه نقشی را در جامعه باید ایفا کنند؟ اهمیت نمایشگاه در این است که ماحصل کوششهای برجسته هنرمندان را با یک جمعبندی و انسجام به نظر همه میرساند. نمایشگاه در واقع یک نوع کارنامه و جمعبندی است اما این فقط ماهیت کلی نمایشگاه است. باید ببینیم نمایشگاه را چگونه برگزار کنیم که ابعاد دیگر این ماهیت را هم نشان دهیم. اگر برنامهریزی و هدفگیری نمایشگاه درست و اساسی باشد همه متوجه خواهند شد که در نمایشگاههای سالانه با چه کیفیتهایی برخورد خواهند کرد. اما اگر این چنین برنامهریزیای نباشد خودبهخود بازتاب و وظیفه نمایشگاه دچار کمبود میشود. به همین دلیل هر نمایشگاهی به صرف اینکه نمایشگاه است دارای تمام ارزشهای مثبت نیست. بنابراین نمایشگاه وسیله بسیار مهمی است که باید خیلی با دقت از آن استفاده کنیم تا نتیجه دقیق و عمیقی از آن به دست آوریم. با توجه به صحبتهایی که کردید، در نمایشگاههای عکسی که برگزار میشود آیا آن دقت در آنها اعمال شده است؟ بنده متاسفانه جز یکی دو مورد با نمایشگاههای عکس از نزدیک آشنا نبودم. از این رو نمیدانم کارها بر چه منوالی بوده است. در تمام نمایشگاهها به صورت فعال حضور نداشتم، بنابراین نمیتوانم تمام نمایشگاهها را دقیق ارزیابی کنم. در مورد نمایشگاههای جمعی عکس چه نظری دارید؟ اتفاقا نظر من همین نمایشگاههای دستهجمعی بود. نمایشگاههای خصوصی را هم گهگاه دیدهام ولی روی صحبتم با همین نمایشگاههای دستهجمعی بود. جناب ممیز، با توجه به اینکه تدریس میکنید، چقدر وقت برای مطالعه و وسیعترکردن دیدگاهتان صرف می کنید؟ چون کار حرفه ای که نمیگذارد از نمایشگاهها دیدن فرمایید. من در رشتهای تدریس میکنم که در همان زمینه مشغول کار حرفهای هستم و در این کار حرفهای به قدر کافی با تمام منابع حرفهای روز در ارتباط هستم و حدودا تا 70درصد با کوششهایی که در دنیا در مورد کار حرفهایام میشود تماس دائم دارم. البته در زمینه عکاسی به اندازه کار گرافیک در ارتباط نیستم. منبع: ماهنامه عكس، گفتوگو با مرتضي مميز، دي 1375 |
١٤:١٠ - 1392/08/15 / شماره : ٤١٤٢ / تعداد نمایش : ١٤٥٨ |
خروج
|