|
اخبار > از هر چيز نويي استقبال ميكنم |
|
چاپ ارسال به دوست |
گفتوگوي كتاب هفته با مرتضي مميزاز هر چيز نويي استقبال ميكنم
روزنامهنگار کسی نیست که فقط سوال کند، بلکه کسی است که دارای حق مقدسی است برای پرسیدن و از هر کسی هر چه را بخواهد ميتواند بپرسد. قدرت روزنامهنگار بر حق پرسیدن استوار نیست بلکه بر حق پاسخخواستن استوار است. اما آیا همه این حق را نداریم؟ و آیا یک سوال یک پل تفاهم نميتواند باشد که میان یک روزنامهنگار و یک هنرمند کشیده میشود؟ شاید با همین نگاه به دیدار مرتضی ممیز ميرویم؛ هنرمندی که به پاسداشت ۴۷ سال فعالیت خلاقه فرهنگی-هنریاش موزه هنرهای معاصر نمایشگاهی از آثارش را به همراه آثار شش تن از طراحان گرافیک جهان در اسفند امسال برگزار ميکند. این آثار در دو جلد کتاب منتشر خواهد شد. از مرتضی ممیز اخیرا کتاب «طراحی روی جلد» شامل طرحجلد کتابها و مجلات سالهای 13۳۶ تا ۱۳۸۰ از سوی نشر ماهریز منتشر شده و جلد دوم کتابهای «طراحی اعلان» و «طراحی نشانهها» و مجموعه مقالات او به نام «حرفهای تجربه» منتشر ميشود. آقای ممیز، در بین گرافیستهای ایرانی، در مورد ممیز و آثارش چه قضاوتی دارید؟ من دچار مشکلی هستم و آن مشکل این است که عموما همکاران به من خیلی لطف دارند. در واقع این لطف همیشه با احترام و محبت است. این ماجرا سبب ميشود که عقاید آنها را در مورد آثارم ندانم. وقتی از این دوستان پیرامون یک کتاب، یک پوستر و یک اثر تازه ميپرسی بلافاصله شروع به تعریف ميکنند. البته این تعارفها در مورد نویسندگان و شاعران و آثار آنها هم صدق ميکند. اما برعکس، وقتی از من در مورد اثری نظر ميخواهند، دو نوع برخورد ميکنم. یک برخورد این است که نميخواهم نظر بدهم... . احتمالا در مواردی که نظر منفی در مورد یک اثر دارید، ابراز نميکنید. این هم هست. این به خاطر به هم خوردن رابطه با صاحب اثر نیست؛ هرچند که در خیلی از موارد، خیلی صریح دیدگاهم را در مورد یک اثر ميگویم آن هم فقط به این دلیل که آدم نباید سر دوست هنرمندش را با بعضي برخوردهای تعارفآمیز کلاه بگذارد. من معمولا تنها عیبها را نميبینم، جنبه های مثبت کار را هم در نظر ميگیرم. برخورد اول شما با یک اثر، سکوت و یا برخورد انتقادی است، برخورد دومتان را بفرمایید. در اینگونه موارد با صراحت توضیح ميدهم که این اثر چه ویژگیهایی دارد. یا با تأیید و تشویق همراه است و به برخی از دوستان هم ميگویمای کاش این کار را من انجام داده بودم. یعنی دلم ميخواست امضای من پای این اثر بود. ميتوانید بفرمایید این آثار که اینقدر مورد توجه شما قرار ميگیرد، متعلق به نسل امروز است یا نسل شما؟ از نسل جوان هم آثاری از این دست دیدهام. هرچند که نسل جوان به طور کلی و به طور طبیعی به فرمالیسم بیشتر گرایش دارد. ما هم این دوره را گذراندیم و آنچه بیشتر برای ما اهمیت داشت، بزک و آرایش کار بود، با شیوهای مدرن. حالا مدرن یا از نظر تکنیک یا از نظر ترکیب و یا از نظر طرحی جدید. اما چیزی که بنده بعدها به فکرش افتادم و دقیقا از سنین خاصی در هنرمندان شروع ميشود، فکرکردن بود. در چهارمین دهه عمر به طور طبیعی به دلیل تجربیاتی که از زندگی و هنر پیدا ميکنید ميخواهید با تصویر فکر بکنید، با بیان تصویری اظهار نظر کنید و به ویژه قضاوت کنید. قضاوتها هم اساسا بر اساس شناخت جامعه است. از اینجا به بعد اشکال بزرگی که به وجود ميآید، این است که جماعت خلاق و هنرمند دو دسته ميشوند؛ دستهای با همان ساز و برگ و تجربیات فرمالیستی به کار ادامه ميدهند و به تولید انبوه ميرسند. از یک سن خاص اهل فکر کمکم به فرهیختگی ميرسند. اما برخی از دوستان بعد از دوران فرمالیستی کارشان -که طبیعی هم هست- به مرحله فرهیختگی و فرزانگی در هنر ميرسند. نکته قابل توجه آن است که ما شرقیها مطلقا در زندگی سیستم اندیشگی نداریم و آن را در دوران آموزشی یاد نگرفتهایم. چون یاد نگرفتهایم، تجلیاش را در شیوه کار و مطالعهکردن نميبینیم. باید آنقدر تلاش کنیم که تا به مرور این سیستم را یاد بگیریم. فکر ميکنید چه عواملی باعث فرهیختگی و فرزانگی یک هنرمند ميشود؟ تجربه سنی یا تجربه هنری؟ هر دو؛ سن انسان بسیار بسیار مؤثر است. شما به جای سن، طولانیترشدن دوران تجربه را مطرح کنید، ممکن است سن کسی زیاد بشود، ولی فکرکردن را یاد نگرفته باشد. بحث فرمالیسم را پیش کشیدید. شما جزو هنرمندانی هستید که در دهه های 40 و 50 در جامعه هنری حضور داشتید. اگر به خاطر داشته باشید در آن سالها هنرمندان به دو دسته تقسیم ميشدند. متعهد و غیرمتعهد. هنر، یا ایدئولوژیک بود یا فرمالیسم. در میان روشنفکران هم اتهام «فرمالیستبودن» ناسزا تلقی میشد، بعد از انقلاب فرمالیسم در هنر امتیاز تلقی شد. من نميدانم، فرمالیسمي که الان به کار میبرید از چه منظری است؟ من مطلقا فرمالیسم را به آن معنا که یک نوع ناسزا باشد، در نظر ندارم. من اصلا اینگونه فکر نميکنم. فرمالیسم مرحلهای است که باید هر هنرمندی از آن عبور کند. به همین خاطر راجع به سیستم اندیشگی در کار هنر حرف زدم. در اروپا و آمریکا سیستم را از دوران مدرسه به افراد آموزش ميدهند، ملکه ذهنی و الگوی هویتی افراد ميشود. در آنجا جوانان کم سن و سال به خاطر آشنایی با سیستم و متدولوژی به مرحله فرهیختگی و برجستگی ميرسند، چون سیستم آموزشی آنقدر خوب مسیر این افراد را رسم ميکند و راههای فکرکردن و خلاقیت را یادشان میدهد و آنقدر اطلاعات متنوع در اختیارشان قرار ميدهد که کلی از بار فرهیختگی در ذهن افراد انباشته ميشود. آموزشی که از طریق کار حرفهای پیدا ميکنند و آموزش دیگری هم که جامعه از طریق غنیبودن زندگی در اختیار انسان قرار ميدهد. شما وقتی وارد خیابان های نیویورک ميشوید، با دیدن فضا و همه چیز، کلی آموزش ميبینید، این آموزش خیلی غریب است. یکی از علتهای دیررسیدن ما به مرحله فرهیختگی در این است که جامعه ما از بابت چنین آموزشهایی بسیار فقیر است. این آموزش همگانی همان است که باعث رشد و کثرت تجربیات ميشود. راجع به فرمالیسم حرف نزدید. فرمالیسم یک چیز طبیعی و درستی است که هنرمند باید از آن بگذرد. مثل اینکه تحصیل کنید و در پایان باید رسالهای بنویسید. درست است که این رساله تجربیات و پژوهشهای شخصی شما نیست، بلکه حاصل تاثیرات و ناخنکزدنهای از اینجا و آنجا و زعمای فکر و اندیشه است. اما همین رسالهنویس بعدها شروع به تولید آثاری ميکند که از تجربیات و دانستههای شخصیاش نشأت ميگیرد. در این مرحله که کار خلاقه شروع ميشود، دوران فرمالیسم تمام ميشود، زمانی که هنرمند از آذوقه و اندوخته های دیگران استفاده ميکند، در مرحلهای از فرمالیسم است. اما از یک مرحلهای متکی به خودش و خلاقیت فکری و ذهنی خودش باید بشود. این مرحله کجاست؟ مرحلهای است که در حد فاصل فرمالیسم و آغاز یادگرفتن فرهیختگی قرار ميگیرد. یاد گرفتن، فکرکردن و تولید اندیشه آغاز فرهیختگی است. شما در آثار خودتان بیشتر به فرم توجه دارید یا محتوا؟ زمانی بود که من به شدت تحت تاثیر طراحان به خصوص لهستانی بودم. بعد که بیشتر به خودم آمدم و طراحان بیشتری را شناختم، تحت تاثیر افراد دیگری قرار گرفتم. نشانهاش هم این بود که ولع غریبی در خریدن کتابهای هنری راجع به رشته خودم داشتم. الان دیگر ندارم. واقعیت این است؛ حالا احساس ميکنم آنقدر که باید خودم مغز خودم را صیقل بزنم، کتابها نميتوانند. بنابراین فکر ميکنم دیگر به آن شکل اهل پیرویکردن و تعذیه از افکار و اندیشه دیگران نیستم. به مرحلهای رسیدید که خودتان تولید فکر و اندیشه ميکنید. در این مرحله که فکر ميکنم از 50 سالگی به بعد به آن رسیدم، واقعا خودم هستم که دارم فکر ميکنم. جامعه را مرتب نگاه ميکنم و زیر و رو ميکنم که آن را بهتر بشناسم. چیزهایی که زمانی برایم زیاد مهم نبود امروز برایم در شناخت جامعه فاکتورهای مهميشده اند. مثلا چه چیزهایی برای شما مهم شدهاند؟ همین که مثلا «ننه قمرخانم» را بشناسم همین که «وراجی» را بشناسم همین که در مجلسی بنشینم، پای صحبت دیگران و فضای فرهنگ جامعه و کموکیف و جهاتش را ببینم. در شناخت فرهنگ توده و فرهنگ بومي آیا با این نظریه به سراغ آنها ميروید که برای جهانی بودن، باید ابتدا بومي بود؟ کاملا به این نتیجه رسیدم. برای اینکه من اصلا اعتقادی به... چطور بگویم مدتی است که لغتها را گم ميکنم. اصلا ناسیونالیسم فرهنگی را نميپسندم. هویتهای این شکلی را هم نميپسندم. به نظرم این مسائل مانع دیدن جهان ميشوند. به هیچ وجه نميتوانم خودم را در چارچوب بوميگری حبس کنم. بوميگری مرا از رشد وا ميدارد. چقدر از تحولات هنری جهان مطلع هستید؟ با جماعت بسیاری از گرافیستهای جهان در ارتباط هستم و با آنها حشر و نشر دارم. به دلیل اینکه ۲۷ سال است، عضو انجمن جهانی طراحان گرافیک هستم و طی سمینارهایی که برگزار ميکنند، حضور پیدا ميکنم و به تدریج با این دوستان رفاقت بیشتری پیدا کردم و به بحث مينشینم. با تئوریهای جدیدی که در زمینه هنر طی دهه اخیر در ایران مطرح است چه برخوردی دارید و در آثارتان چگونه بازتاب دارد؟ از هر چیزی که فکر ميکنم نو است، چه تکنولوژی، چه ایده، بلافاصله استقبال ميکنم. نه به دلیل رابطه نور و پشه، که هرجا، نوری هست پشهها جمع ميشوند؛ من از سر کنجکاوی و نوخواهی ميروم. فکر نميکنید به دنبال هر چیز نو رفتن در جا زدن در مدرنیسم است. در حالی که پستمدرنیسم لزوما نوبودن را اصل قرار نميدهد حتی به کهنهها هم رجوع ميکند، اما با نگاه بعد از مدرن... . نميدانم. ببینید، وقتی شما با بسیاری از هنرمندان حشر و نشر داشته باشید و تجربههای گوناگون را ببینید، وقتی زیاد با گفتار و پژوهشهای ذهنی افراد برخورد ميکنید، در انتخاب ایدههای مدرن و گوناگون و پدیدههای مدرن فرد متخصصی در انتخاب خواهید شد. جهان پر از ایدههایی است که بخواهید به شکلهای مختلف، کارهای مدرن بکنید چیزهایی هست که بعضیها مطرح ميکنند تا بخواهند سری در بین سرها دربیاورند، مد درست کنند و یا مد بشوند، اما قابل توجه و دیدن نیست. چندی پیش نمایشگاهی از طراحیها در موزه هنرهای معاصر برگزار کردند. معلمي آلمانی که در دانشکده هنرهای زیبای برلین که به ظاهر ۸۰ ساله مينمود، چند تا از طرحهایش را در نمایشگاه عرضه کرده بود وقتی من جلوي آثار این پروفسور رسیدم، ناگهان متوقف شدم. سخت مجذوب سادگی بیان و قدرت اجرایش شدم. تابلویی که در سطحی بزرگ (۱۵۰×۱۲۰) سانتیمتر با یک قلمموی درشت فقط دو خط در شرایطی کشیده بود از پايین به بالا و طرف راست، چیزی شبیه زاویه قائمه ساخته بود. در برابر این کار حیرتانگیز ایستادم. ميخواهم انتخاب مدرنیسم و ایدههای مدرن را بگویم، حالا شما مدرن با پستمدرن، پست هر اسمي که ميخواهید رویش بگذارید. انسان با دیدن این آثار خودش را تصحیح میکند، تطبیق ميدهد، این وضع طبیعی است. من هر وقت جلوي آثار هرتیسگ همین آقای پروفسور آلمانی ایستادم، به دو دلیل بود. دلیلش صداقتی بود که در آثار او وجود داشت. من مجذوب آن همه صداقت شدم. من همیشه دلم ميخواست راست و ساده حرفم را بزنم. من این سادگی را در نمایشگاه آثار هرتیسگ دیدم. در حالی همان موقع آن سوی سالن یکی از طراحان مشهور و ثروتمند ژاپن آثارش را عرضه ميکرد که بسیار هم شلوغ بود ولی من اصلا توجه مرا جلب نکرد. چون آن هنرمند ژاپنی گرفتار شهرتش شده بود. این هم برای من چندین بار اتفاق افتاده بود. یک بار در موزهای در نیویورک مجموعه طرحهای اندی وارهول گذاشته بودند. آثار وارهول را ميشناسید؟ عکاسیهایی است که سیلک اسکرین ميکند و بعدا رویش رنگهایی ميگذارد مثل سرمائو که رنگهای عجیب گذاشته بود. یا اعدام الکتریکی، یا گوجه فرنگیهایی که ردیف و پشت سر هم چیده شده اند. خوب من این جور طراحیها را از اندی وارهول قبلا ندیده بودم. این طراحیها به قدری در من اثر گذاشت و مرا مجذوب کرد که طراحیهای بعدی من تصحیح شد و ذهنم را تصحیح کرد. من در سه چهار مورد از طرحهای دیگران در کارم استفاده کردم ولی هرکاری که کردم در آن دست بردم، یعنی برداشتم را مطرح کردم. بونوئل در خاطرات خودش از صداقتی که در کارش و زندگیاش دارد و به آن اعتراف میکند، مجذوبم کرد. کتاب «با آخرین نفسهایم» را ميفرمايید؟ بله. دقیقا در همین کتاب است که آنقدر با صداقت حرف ميزند، این با صداقت حرفزدن فرهنگ خاص و توان و قدرت زیادی ميخواهد. این «فرهنگ صداقت» در خیلی از هنرمندان جهان هست، ولی در ایران نیست. به همین دلیل زندگینامهنویسی در ایران به عنوان یک ژانر ادبی چه در بین نویسندگان و شاعران و چه در دیگر هنرمندان تبدیل به یک فرهنگ نشد. بله ممکن است. من این را نميدانم ولی بارها تلاش کردم با نهایت صداقت حرف بزنم و گاه هم توانش را نداشتم.
یا نگران عواقب اظهار نظرها و صداقت خود بودید... . بله. یا نگران عواقبش بودم. یک چنین احتیاطکاريهایی که من همیشه سعی کردهام بر آنها فائق بیایم و حرف درست بزنم. گاهی علیه خودتان فضاسازی ميشود؟ بله. درست است، طبیعی است شما اگر بخواهید راجع به من خیلی با صداقت حرف بزنید و تمام عیوب مرا به راحتی ببینید و بگویید، فکر نميکنم داشتن عیب مسئله گرفتاريآوری باشد. در سازمان طبیعت هم شیطان هست و هم خدا. من ممکن است فلان ضعف را داشته باشم. طبیعی هم هست. بونوئل آنچه را که نميخواسته بگوید، مطرح نکرده اما آنچه را که گفته با صداقت بیان کرده بود. اگر مرتضی ممیز در کشور دیگری به دنیا ميآمد، فکر ميکنید جایگاهش کجا بود؟ علاقهای ندارم به این سوال جواب بدهم. به دلیل اینکه خیالپردازانه است. اگر اجازه بدهید سوالم را به شکل دیگری مطرح ميکنم. بفرمایید. مرتضی ممیز دلش ميخواست پای آثار کدام هنرمندان جهان، امضای مرتضی ممیز باشد؟ من فقط افسوس ميخورم که چرا زودتر به یک انسجام فکری و تجربی نرسیدم، با اینکه فقط ۴۷ سال است که دارم کار ميکنم. مثلا در همان 10-15 سال اول ميبایست به این انسجام رسیده باشم، مجموعه کارهای من پر از تلاشهای گوناگونی است که گاهی از چارچوبها و معیارهای رایج عبور کرده است. این تجربههای مختلف را کردم که دیدگاههایم را آزمایش کنم. زمانی دوست داشتم فیلمسازی بکنم، اما الان غیر از گرافیک به هیچ وجه به هیچ کاری علاقه ندارم و فکر ميکنم اینجا به دنیا آمدم هیچ اشکالی ندارد که بگویم اینجاییام. ایران با همه عقبماندگیهایش با تمام امتیازاتی که از دست داده با تمام ندانمکارهای ایرانیها به هر حال وطن من است و خیلی از تولیدات و آثار فرهیخته توانست در این خاک تولید بشود و رشد کند. من به هیچ وجه حاضر نشدم به خاطر مشکلاتش و فضولیهای دیگران جا خالی کنم و در جای دیگر زندگی کنم. آقای ممیز«جوانمرگی در ادبیات» ما همیشه مطرح بوده و هست یعنی شاخصترین آثار ادبی در جوانی خالقانش نوشته شده. اینکه ميفرمایید در غرب هنرمندان در سنین پایین به تعالی و فرزانگی ميرسند و در سنین بالا اوج ميگیرند نویسندگان و شاعران ایرانی در دهه 40 عمر اوج ميگیرند و بعد نزول ميکنند و جوانمرگ ميشوند. در حوزه گرافیک آیا این مسئله مصداق دارد؟ این بستگی به شخص هنرمند دارد. من فکر نميکنم در همه حوزهها این اتفاق بیفتد. من از کارهایی که تولید ميکنم اغلب خوشحالم که ميتوانم در این سن خلق کنم. دید و تجربه من در این خیلی به من کمک ميکند که به عمق اثر برسم. من فکر نميکنم آنها در 40 سالگی به بعد جا ميزنند به دلیل فشار زندگی است که موجب حرامکردن خودشان ميشود. لزوميبه توضیح نیست، خودتان حدس ميزنید راجع به چه مسائلی ميگویم. من خیلی پرهیزکارانه در این زمینه جلو ميروم. هر هنرمندی در حسرت خلق شاهکار خودش است و هر اثری که خلق کرده، فکر ميکند اثر بعدیاش است که شاهکار خواهد بود. من اصلا به خلق شاهکار فکر نميکنم. مطلقا در این فکر نیستم. هنرمند با مجموعه کارهایی که تولید ميکند به یک جایگاه ویژه و تشخص ميرسد. من جزو این دسته از افراد هستم؛ مجموعه کارهایم باید برای من ارزشی به وجود بیاورد نه یک یا چند کار. انگیزه شما در این سن و سال برای خلق اثر چه ميتواند باشد؟ همیشه دارم به دنبال خلق فضای جدیدتر ميگردم. فضای جدید را براساس دریافت بحثها و جدلها و کوششهایی که در اطرافم و در جهان صورت ميگیرد، جستوجو ميکنم. شاید یکی از آرزوهایم این است که چگونه ما یک ایرانی مدرن باشیم. منظور من از مدرن، امروزیبودن است. من در امروزی بودن خود خیلی تلاش ميکنم اما امروزیبودن، سختیهای خاص خودش را هم دارد. گرافیک ایران، امروز در صحنه جهانی کجا قرار دارد؟ چه ميدانم کجا قرار ميگیرد. ولی یک زمانی ما فکر ميکردیم در دهه 40 و 50 که ميتوانیم سری در میان سرهای گرافیک جهان در بیاوریم که آوردیم. الان سینماگران ما چنین موقعیتی پیدا کرده اند. در آن موقع ما چهرههای مطرحی در گرافیک نداشتیم. کدام گرافیستها را ميفرمایید؟ الان دوباره شروع کردیم و داریم جایگاه خوبی را به دست ميآوریم. جایی که این بار به دست ميآوریم اندیشمندانه است. این را با کدام نشانهها ميفرمایید؟ به دلیل استقبالی که از آثارمان میشود و دیالوگی که با ما برقرار ميشود. شما اگر به کنگرهای دعوت شوید، فوری ميفهمید کجای جهان قرار دارید؟ اگر از شما استقبال بشود و همه بخواهند با شما صحبت کنند، ميفهمید جایی پیدا کردهاید. اما اگر مثل سیاهی لشکر و تماشاگر دعوت شدید، معلوم است که خبری نیست. این اتفاق مثبت برای ایران افتاده است. تحولاتی که در این دو دهه در ایران اتفاق افتاده، موقعیتی ویژه برای هنرمند و خلق اثر به وجود آورده که یک هنرمند اروپایی یا آمریکایی از آن برخوردار نیست. این فضا برای هنرمند ایرانی ميتوانست دستمایه خلق آثاری درخشان و شگفت باشد... . من از این رویداد به عنوان یک تجربه شخصی استفاده کردهام. به عنوان کار در آزمایشگاه، تجربه و ذهن چنین تحولاتی برای من بسیار با اهمیت بود هرچند برای من خیلی مشکلات هم بود، سخت و دردناک بود، خیلی سخت گذشت. ولی نهایتا من در جایی از جهان زندگی ميکنم که باید چنین آوارهایی مرتب بر سرم خراب ميشد. انگار کنار کوه آتشفشان زندگی کنیم. ما شاید چنین شانسی را داشتیم که در مرکز چنین تحولات و دگرگونیهایی ایستادهایم. شاید اصلش مربوط به عقب ماندگی ما باشد. ولی بر سر چهارراهی غریب ایستادهایم که همان ارزش را دارد که مثلا در نیویورک باشیم. در نیویورکی که آن همه رقابت و آن همه یلهای قدرتمند هنر دارد که مثل گلادیاتورها با هم مبارزه ميکنند تا بالاخره یکی بر تخت بنشیند. این تحولات را که پشت سر گذاشتیم آیا هنرمندان توانستند در آثارشان بازتاب بدهند؟ منظورم در رشته گرافیک است. امیدوارم که این بازتاب را ببینم. من هم اعتقاد دارم، بعضی وقتها باید بیشتر از اینها تحت تاثیر چنین مسائلی بود. ولی یک چیز یادتان باشد، من نميدانم در حوزه شعر و داستان به چه دلیل بازتاب نیافت. ولی تصور ميکنم بعضی از این رویدادها بسیار بسیار عمیق در ذهن هنرمند نقش ميبندد و در درونش ثمر ميدهد. اما این نطفه هنوز رشد نکرده و متولد نشده است. در همه هنرمندان این نطفه هست. چرا بیان نشده یکی از دلایلش مربوط به حرفهای نبودن هنرمندان است. شما دغدغه نان را در این امر موثر ميدانید؟ دغدغه نان هست، ولی علت اصلی نیست. دغدغه نان در کجا نیست؟ ولی آن شور و هیجان گفتن دغدغه مهم است. مهم نیست؟ یا جرأت گفتن نیست یا پوسته سانسور مانع است. نميدانم چرا باید از سانسور بترسیم؟ سانسور همیشه از ابتدای تاریخ ما بوده و حالا هم هست. ما با انواع سانسور آشنایی و بستگی خانوادگی داریم، قضیه به همین نزدیکی است در تاریخ ما. شما با سانسور درگیر بودهاید؟ چه کسی هست که درگیر نبوده باشد. خیلی از اوقات سانسور سیاسی نیست. از طرف حکومتها نیست. کارهایی برای مشتری انجام میدهم که همان انتخاب بد از کارهایم نوع سانسور دیگری است. فکر نو و مورد علاقهام را مشتری سانسور ميکند و عقیده خودش را برتر ميداند. در حالی که کوشیدهام بهترین را به او ارائه دهم. این مسئله ميدانید چقدر برایم اتفاق افتاده؟ به اندازه ایام کار و تجربههای حرفهایم. یعنی هزاران بار با سانسورهایی با چهرههای گوناگون روبهرو شدم، با سانسور سیاسی هم همیشه روبهرو بودهام. قبل از انقلاب هم بود. بعد از انقلاب هم بود. همین مدرن بودن یک نوع اتهام بود. در دوره بعد از انقلاب این اتفاق فراوان برایم افتاد. در دانشگاه افتاد در کارم و در دستهبندیها اتفاق افتاد. حتی در پیدا کردن شغل. با وجود این، به من احترام زیادی هم گذاشتند. این مسائل مدتی دغدغه من بود، بعد فهمیدم ایرانی هستم و در این نقطه از جهان و شرایط زندگی و کار کردن این مشکلات را هم دارد. بنابراین سرخورده و ناراحت نميشدم. هرچند این دغدغهها مانعی برای آزادی ذهن من باشد. زمانی از زیر پل رومي آمدند و تمام دفتر و دستک مرا تخته کردند، اما به تدریج این مشکلات حل شد. در تغییر شرایط همیشه تلاش کردهام و برای شرایطی که فرهیختگی و فرزانگی در آن بیشتر حاکم باشد کوشیدهام. طراحی جلد کتاب از چه زمانی اهمیت پیدا کرد؟ طرحجلد کتابها در گذشتهها، محتوا و مضمون هر کتاب را نشان ميداد، البته با مهارت و تزئینی که داشت. مثلا طرحجلد کتابی که سوخته کاری بود، حتما موضوعش مهم و عمیق بود. طرحجلد ساده با کمي حاشیهبندی نشأتگرفته از فلسفه عرفانی مبین موضوع کتاب هم بود. در گذشته طراحی جلد، سنت خوبی داشتیم که فراموش شده است. اما از دهه 20 به شیوه اروپایی شروع کردیم به طراحی جلد کتابها، با استفاده از مدرنيسمي که هنرمندان متاثر از تفکر چپ از اروپا وام گرفتند و در ایران اشاعه دادند. تلاشهایی از سوی بنده و عدهای از هنرمندان هم شده که نوعی مدرنیزاسیون با نگاهی به طرحهای سنتی ترویج کنیم، که کردیم. اما برخی نتوانستند به چند دلیل. اول اینکه آثارشان نتوانست ترجمان دیدگاه ایرانی در زمینههای مختلف باشد، دوم اینکه عدهای گذشته هنر ایرانی را در چند نقش گل و بته و اسلیميو ختایی ميدیدند. سوم اینکه این دسته از هنرمندان اهل تحقیق و پژوهش و مطالعات عمیق و پیگیر نیستند. این ضعفها سبب شد، که برداشتی مدرن از نقوش ایرانی در میان هنرمندان ما شکل نگیرد؛ نقوشی که از میان آنها، برخی هنوز بسیار مدرن هستند، مثل نقوش قبل از تاریخ تا دوران ماد. در این دوره تلاشهای فراوانی صورت گرفت که به طرحهای روی جلد هویت بدهیم. همیشه هم یکی از موضوعات نمایشگاههای گرافیک، طرحجلد کتابها بود و توانستیم این موضوع را جا بیاندازیم. در انجمن گرافیک برای این نمایشگاه توانستیم از میان طرحها یک پوستر بسازیم در ابعاد جهانی و طی مذاکراتی که با معاونت فرهنگی وزارت ارشاد داشتیم موفق شدیم تا سرانجام طرحجلد کتابها موضوع یک نمایشگاه مستقل باشد. برگزاری این نمایشگاه آیا برای هویت بخشیدن به طرحجلد کتابهاست یا به نوعی ادای دین به گرافیستها؟ هر دو مسئله مورد نظر هست. یک زمانی طرحجلد کتابها کاریکاتورگونه بود و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در زمان تصدی امیر ارجمند طرحجلدهایی زده شد که حتی ذهن بچههای روستایی را هم توانست عوض بکند این تجربه به من آموخت که ميتوانیم، از طرحجلدهایی استفاده کنیم که به تعالی در هنر و امروزیبودن برسیم. این نمایشگاه را برگزار میکنیم بلکه بتوانیم کیفیت طرحجلد کتابها را بالا و بالاتر ببریم. این حرکت دو خاصیت دارد: یکی اینکه طراحان جوان را ترغیب و تشویق به ارائه کارهای بهتر و زیباتر و قویتر میکند. دوم اینکه عرضه این آثار سلیقه سازی اجتماعی ميکند، هم در ذهن ناشران کشور و هم در ذهن مخاطبان کتابها.
منبع: كتاب هفته، «رسيدن به عمق اثر از چشم مرتضي مميز» گفتوگو با مرتضی ممیز، گفتوگوكننده ساير محمدي، اردیبهشت ۱۳۸۲
|
١٣:١٩ - 1392/08/15 / شماره : ٤١٤٠ / تعداد نمایش : ١٥٦٢ |
خروج
|